سلام دوستان به وبلاگتون خوش اومدید.بهترین نیستیم ولی دوست داریم بهترین ها رو داشته باشیم.دوستان گلم لطفا بعد خوندن هر مطلب نظرتون رو راجع بهش بگین منتظر نظر هاتون هستم
ازش پرسيدم چه قدر منو دوست داري؟ گفت: به اندازه جوهر خودكارم. گفتم:
خيلي نامردي چون جوهر خودكارت يه روز تموم مي شه لبخند زد و گفت:
خودكار من اصلا جوهر نداره.
:lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol:
عشق نمي پرسه عشق نمي پرسه تو کي هستي؟ عشق فقط ميگه: تو ماله مني . عشق نمي پرسه اهل کجايي؟ فقط ميگه: توي قلب من زندگي مي کني . عشق نمي پرسه چه کار مي کني؟ فقط ميگه: باعث مي شي قلب من به ضربان بيفته . عشق نمي پرسه چرا دور هستي؟ فقط ميگه: هميشه با مني . عشق نمي پرسه دوستم داري؟ فقط ميگه: دوستت دارم
*.*.*.*.*.*
دختر به پدر گفت:"من نمی توانم" پدرش گفت:" تو غلط می کنی نمی توانی دخترگفت اگراین بارشانس نیاوردم چی؟اگرمن رفتم کی ازسمانه مواظبت کند.
پدرش گفت :"این دیگه به تو ربطی ندارد.این فضولی ها به تو نیامده هر کاری که بهت میگم انجام بده.
" دختر گفت:"پدر خواهش میکنم این کار را با من نکن من نمی توانم" پدرش گفت: "
من نمی دانم یا میروی یا من سمانه را به محمود می دهم تا برود بفروشش تو که نمی خواهی سمانه را به محمود بدهم .باید مواد تهیه شود " نه پدر من نه این کار را نکن!پدرش کمی فکر کرد و بعد گفت:
"خوب باشد.اشکال ندارد .ولی قبول کن امشب چند سوژه خوب رااز دست دادم"
به نظر لیلا پدرش راضی شده بود پدرش نزدیک شد تا سمانه را بگیرد که یک مرتبه پدر لیلا را به وسطِ خیابان پرت کرد صدای ترمز ماشین مدل بالا در صدای جیغ لیلاد گم شد. این بار لیلا شانس نیاورده بودولی پدرش در این فکر بود چطور رانندهرا تیغ بزند!
خوبی؟
-علیک سلام
-گفتم خوبی؟
-اره بابا خوبم تو چه طوری؟
-منم خوبم . چه کار کردی؟ کار اقامتم درست شد؟
-هیچی رفتم گفتند یک هفته دیگر
-یعنی چی یک هفته دیگر؟
-خیلی ساده است یعنی یک هفته دیگر جوابش را می دهند
-یعنی یک هفته دیگر باید معتل بشوم؟
-انشاالله که این هفته آخر است
-راستی چرا صدایت گرفته؟
-هیچی دیشب خوب نخوابیدم
-اینجا بدون تو خیلی اذیت هستم مثل یک زندان خیلی بزرگ
است که فقط من داخل ان هستم.
-میدانم چی می گوی عزیزم درک میکنم اخه من نیز همین حس
را دارم. آروزوی قلبی من این است که تو زود تر بیای پیش
من .
- می دانم عزیزم.
- تو نمی دانی من در این شهر غریب شبها را چه طوری
میگذرانم
- تحمل کن عزیزم روزهای خوشی در راه است
- چشم عزیزم .دیگر کاری نداری؟
-نه. تمام زندگی من
-من همیشه عاشق جملات قشنگ تو بودم. خدا حافظ.
-خداحافظ
دختر بعد از اینکه گوشی را گذاشت به خودش گفت:" حتما دفعه
بعد به او میگویم که من نامزد کردم و بعد به نامزد جدیدش زنگ
زد تا قرار شام امشب را فراموش نکند…
پسر نیز در همین فکر بود که دوست دختر امریکایش وارد خانه
شد…
سلام من دوستت دارم.خیلی هم دوستت دارم.می خواهم با تو ازدواج کنم
تو دختر رویاهای من هستی.از الآن هم می گم که هرچی که بگی قبوله
… مادرم…خیالت از آن راحت باشداو آزارش به یک مورچه هم نمی
رسد چه برسد به قناری مثل تو… قبول..
"رضا …رضا…بیدارشو مادر دیرت شد.ساعت از هفت گذشته."
ساعت را نگاه کرد "اوه لعنتی دیر شد نکند رفته باشد " سریع اماده شد به
خودش قول داده بودامروز حتما کار را تمام کند.به خودش
گفت"هرچی می خواد بشه نهایتش یک (نه) ساده است.دیکر بیشتر از این که نیست
" اماده شد که برود.به مادرش کفت "خداحافظ"مادرش گفت نمی خواهی
بیایم کمک"گفت" نه خودم میتوانم ناسلامتی من مرد هستم .خداحافظ"
مادرش گفت "خدا به پشت و پناهت پسرم"
رضا کم کم به محل قرار همیشگی نزدیک می شد.تا خیابان اصلی راهی
نبور به پیاده رو نزدیک شده بود که او را دید." اوه اوه دارد به پیاده
رو می رسه" رضا انقدر سریع به پیاده رو رسید که زودتر از او به محل
قرار رسیدمنتظر شد. منتظر لحظه ای که هر روز صبح به خاطر ان از
خواب بیدار می شدو هیچ وقت برایش کهنه نمی شد و همیشه برایش لذت
بخش بود
ولی حیف که دائمی نبود.اما رضا می خواست این حرکت را دائمی کند.
به حرکت افتاد و ان دختر پشت سرش . جالب این بود که دختر هرروز با ان
متانت و سنگینی همیشگی به پشت رضا می امد رضا جای دست های
دختر را احساس می کرد راه افتادند رضا جلو و دختر پشت سرش
رسیدند به وسط خیابان. او دلش می خواست در وسط پیاده رو برگردد و
حرف دلش را بزند.جالب این بود او همیشه رضا را حرکت می داد
رسیدند به اخر پیاده رو یعنی
اخر خط.
رضا تنها کلمه ای که توانست
بگوید مثل هرروز این بود"متشکرم" دختر نیز مثل هرروز با ان کلام
شیوایش گفت "خواهش می کنم این وظیفه من است که به شما کمک کنم
"دختر خداحافظی کرد و رفت ولی رضا بازهم ناکام ماند تنها کاری که
می توانست بکند این بودکه منتظر سرویس جانبازان و معلولین اداره
بشود. تا با کمک دوستانش ویلچر و خودش راسوار ماشین بکنند .
تو این روزای بی کسی که هر کی فکر خودشه
من که بریدم از همه دلم فقط به تو خوشه
وقتی تو هستی دلخوشیم بی خودی پرپر نمی شه
دلواپسی دربدره چشم منم تر نمی شه
دلم به بودنت خوشه دلم به دیدنت خوشه
گلی ولی نه مال من دلم به چیدنت خوشه
حس قشنگ ما شدن با بودنت تازه می شه
آخه زیر سایه ی تو دلش می خواد قد بکشه
به جز تو پای هیچکسی تو فکر من وا نمی شه
شب سیاه بی کسی بی تو که فردا نمی شه
من که دلم با دیدنت تو آسمون پر می کشه
اگه بذاری و بری طفلکی دیوونه می شه
من که دلم با بودنت جون می گیره تازه می شه.
راستی نگفتی نازنین دل شما به چی خوشه؟
...
دلم به دیدنت خوشه...
"همین کفش قرمزه خوبهِ آقا متشکرم. اگر می شود کادو بگیرید"
چشم آقا .مبارکِ برای خانم گرفتین"
"نه . یعنی اره . چطور بگم. اینشالله امروز مشخص میشود "
"به هرحال مبارکِ امیدوارم که در این امر خیر موفق باشید"
"متشکرم"
پسر مسیر مغازه کفش فروشی تا موئسسه خریه را پیاده
طی کرد و حرفهای را که قرار بود به دختر بزند با خودش
تکرار کرد تااینکه به پیشخوان آخر که دختر انجا بود رسید.
زبانش بند امده بود. یک دقیقه تمام به دختر نگاه کرد و
بعد فقط توانست کفش ها را جلوی پیشخون بگذارد و
یک جمله بگوید "امید وارم خوشتان بیاید"
سریع از انجا رفت و تا پایان وقت اداری جلوی درمنتظر شد تا دختر بیاید .
دختر از موئسسه بیرون آمد. روبروی پسر ایستاد و وفقط پسر را نگاه می کرد
ولی پسر دعا می کرد که هیچ وقت این صحنه را نمی دید
گریه دختر و بدتر از آن عصاهای دختر که او را نگه داشته بودند
زیرا دختر یک پا بیشتر نداشت.
پسر مات و مبهوت نمي دونست چيكار كنه ...
سلام دوستان به وبلاگتون خوش اومدید.بهترین نیستیم ولی دوست داریم بهترین ها رو داشته باشیم.دوستان گلم لطفا بعد خوندن هر مطلب نظرتون رو راجع بهش بگین منتظر نظر هاتون هستم
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان این وبلاگ مختص به عاشقان سینه سوخته میباشد و آدرس lovebelove.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.